فهرست مطالب

غدد درون ریز و متابولیسم ایران - سال نهم شماره 1 (پیاپی 33، بهار 1386)

مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران
سال نهم شماره 1 (پیاپی 33، بهار 1386)

  • تاریخ انتشار: 1386/05/25
  • تعداد عناوین: 8
|
  • عذرا رمضانخانی، پروین میرمیران، فریدون عزیزی صفحه 1
    مقدمه
    مداخله برای بهبود الگوی تغذیه و افزایش فعالیت فیزیکی در اولویت برنامه های پیشگیری و کنترل منسجم بیماری های قلبی عروقی در بسیاری از کشورها می باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثر مداخله های تغذیه ای بر شیوع سندرم متابولیک و عوامل خطرساز در ساکنان منطقه 13 تهران انجام شد.
    مواد و روش ها
    1474 نفر از ساکنان تحت پوشش 3 مرکز بهداشتی درمانی که در مرحله اول مطالعه قند و لیپید تهران به صورت تصادفی انتخاب و مورد ارزیابی تغذیه ای قرار گرفتند. در مرحله دوم این طرح، ساکنان تحت پوشش یکی از مراکز بهداشتی به عنوان گروه مداخله، و ساکنان تحت پوشش دو مرکز بهداشتی دیگر به عنوان گروه شاهد انتخاب و مداخله های تغذیه ای در سه سطح مراکز بهداشتی درمانی، مدارس و اماکن عمومی در منطقه مداخله آغاز شد. بعد از مداخله مجددا تعدادی از افراد در هر دو منطقه مداخله و شاهد به صورت تصادفی انتخاب و مورد ارزیابی تغذیه ای قرار گرفتند. فاصله بین دو مرحله گرداوری اطلاعات به طور متوسط 3.8 سال بود. 316 فرد بالای 20 سال (183 نفر در گروه شاهد) و (133 نفر در گروه مداخله) وارد مطالعه شدند. میانگین دریافت انرژی و درشت مغذی ها در دو مرحله و در هر دو گروه محاسبه و تفاوت میانگین ها در داخل هر گروه با آزمون تی زوجی و بین دو گروه با آنالیز کوواریانس مقایسه شد. تفاوت توزیع افراد از نظر عوامل خطرساز بیماری های قلبی عروقی و سندرم متابولیک بین دو گروه، با استفاده از آزمون مجذور کای بررسی شد و برای تعدیل اثر متغیرهای پایه از آزمون منتل هنزل استفاده شد. آزمون معنی دار بودن تغییر وضعیت عوامل خطرساز بیماری های قلبی عروقی در داخل هر گروه با آزمون مک نمار انجام شد.
    یافته ها
    میانگین انرژی، کربوهیدرات و چربی دریافتی روزانه در هر دو گروه کاهش معنی دار و میانگین کلسترول دریافتی و درصد پروتئین از کل کالری دریافتی در هر دو گروه افزایش معنی دار است. میانگین پروتئین دریافتی روزانه در گروه شاهد افزایش معنی دار و درصد چربی از انرژی در گروه شاهد کاهش معنی دار یافت. شیوع LDL-C بالا نیز در گروه مداخله کاهش معنی داری نسبت به گروه شاهد یافت (p<0.05). در گروه شاهد 45 درصد از افرادی که از نظر HDL-C طبیعی بودند، در مرحله دوم غیر طبیعی شده و 16 درصد از افرادی که از نظر HDL-C غیر طبیعی بودند، در مرحله دوم وضعیت طبیعی یافتند (p<0.01). هم چنین در این گروه 21 درصد از افرادی که چاقی شکمی نداشتند در مرحله دوم به این نوع چاقی مبتلا شدند و 12 درصد از افراد مبتلا به چاقی شکمی بهبود یافتند (p<0.01). در گروه مداخله 2 درصد از افرادی که هیپرکلسترولمی نداشتند، بعد از مداخله به هیپرکلسترولمی مبتلا شدند و 62 درصد از افراد دچار کلسترول بالا، پس از مداخله بهبود یافتند (p<0.01). هم چنین 3 درصد از افرادی که از نظر LDL-C طبیعی بودند، در مرحله دوم غیرطبیعی گشتند و 65 درصد از افرادی که قبل از مداخله LDL-C غیر طبیعی داشتند، پس از مداخله وضعیت طبیعی یافتند (p<0.01).
    نتیجه گیری
    برنامه مداخله تغذیه که در منطقه مورد بررسی انجام شد در کاهش شیوع تعدادی از عوامل خطرساز بیماری های قلبی عروقی و نیز کاهش ابتلا و افزایش بهبود تعدادی از عوامل خطرساز موثر بوده است.
    کلیدواژگان: مداخله های تغذیه ای، بیماری های قلبی، عروقی، سندرم متابولیک، تهران
  • فریدونآتوسا سعیدپور، پروین میرمیران، مژگان پادیاب، فریدون عزیزی صفحه 11
    مقدمه
    هدف از این مطالعه بررسی ارتباط بین تغییرات وزن بدن و توزیع چربی بدن و خطر ابتلا به سندرم متابولیک در زنان ایرانی بود.
    مواد و روش ها
    طی 3 سال بررسی بر 2176 زن شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران، تغییرات وزن بدن و توزیع چربی بدن و بروز سندرم متابولیک، بررسی قرار شد. توزیع چربی بدن به صورت نسبت دور کمر به دور باسن، دور کمر و دور باسن تعریف شد. دور کمر و دور باسن ثابت به ترتیب به صورت ±2 و 0 تا -2 سانتی متر تعریف شد.
    یافته ها
    متوسط سن نمونه ها 36.4±12.7 سال بود و بروز سندرم متابولیک طی دوره ی سه ساله 26.3 درصد بود. بر اساس مدل رگرسیون لوجستیک، افزایش وزن با خطر توسعه سندرم متابولیک ارتباط داشت (برای هر کیلوگرم افزایش وزن، خطر ابتلا تا 1.15 درصد افزایش نشان داد). تغییرات بیشتر از 0.07 سانتی متر در نسبت دور کمر به دور باسن، به طور معنی داری (P<0.05) با افزایش خطر ابتلا به سندرم متابولیک ارتباط داشت (مستقل از خطر مرتبط با تغییرات وزن). در مقایسه با زنانی که دور کمر و دور باسن ثابت داشتند، به ترتیب، افزایش 33 cm در دور کمر، 3.33 برابر (CI%2:95.14، 5.22) و افزایش 35 cm در دور باسن، 1.58 برابر (CI%0:95.99، 2.54) خطر ابتلا به سندرم متابولیک را افزایش داد.
    نتیجه گیری
    در زنان تهرانی، طی 3 سال تغییرات وزن و توزیع چربی بدن به طور معنی داری با خطر ابتلا به سندرم متابولیک ارتباط داشت.
    کلیدواژگان: سندرم متابولیک، تغییرات وزن بدن، توزیع چربی بدن، زنان ایرانی، تن سنجی، مطالعه ی قند و لیپید تهران
  • پروین میرمیران، نازنین نوری، گلشن امیرشکاری، فریدون عزیزی صفحه 19
    مقدمه
    در حالی که اغلب مطالعه های گذشته رابطه بین اجزای سندرم متابولیک را به صورت مقطعی بررسی کرده اند، مطالعه های کمی به صورت آینده نگر بروز سندرم متابولیک و عوامل خطرساز دخیل در بروز آن را در یک کوهورت مورد ارزیابی قرار داده اند. هدف از این مطالعه بررسی نقش عوامل تغذیه ای و تن سنجی در بروز سندرم متابولیک در بزرگسالان غیردیابتی می باشد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه یک مطالعه کوهورت جامعه نگر بود که یک نمونه 410 نفری (مرد و زن) 18 تا 74 ساله را که در شروع مطالعه فاقد سندرم متابولیک بودند مورد بررسی قرار داد. سندرم متابولیک بعد از گذشت 3.5 سال در 71 نفر بروز کرد. فشار خون، دور کمر، قند و چربی خون، فعالیت بدنی و رژیم غذایی افراد در شروع مطالعه به عنوان عواملی برای پیشگویی خطر بروز سندرم متابولیک بررسی شدند.
    یافته ها
    بهترین عوامل در پیشگویی خطر بروز سندرم متابولیک فشار خون (OR) odds ratio] برحسب چارک از کمترین به بیشترین: 4.2، 1.6، 1.2، 1 و P<0.05 روند]، دور کمر 5.3، 2، 1.1، 1) و (P<0.05، تری گلیسرید 3، 2، 1، 1: OR) و (P<0.05 و 0.3، 0.4، 0.4، 1: OR) HDL-C و (P<0.05 بود. رابطه ای کاملا مستقیم میان میزان مصرف کربوهیدرات و چربی (درصد کالری) و خطر بروز سندرم متابولیک دیده شد. در آنالیز چند متغیره، دور کمر بزرگ، قوی ترین شاخص برای پیشگویی بروز سندرم متابولیک بود [OR 8(4-12.2)].
    نتیجه گیری
    مداخله برای کاهش چاقی به خصوص دور کمر و یک رژیم مناسب می تواند خطر بروز سندرم متابولیک را در بزرگسالان تا حد زیادی کاهش دهد.
    کلیدواژگان: سندرم متابولیک، دور کمر، فشار خون، تغذیه، دریافت کربوهیدرات، دریافت چر
  • مصطفی قانعی، سید موید علویان، محمود نصیری، شروین آثاری صفحه 29
    مقدمه
    اطلاعات بسیار ناچیزی از اثر دیررس گاز خردل بر کبد در دسترس است و طبق اطلاع نگارندگان، تاکنون هیچ مطالعه ای در زمینه بررسی فعالیت آنزیم های کبدی در فاز تاخیری مواجهه با گاز خردل انجام نشده است. مطالعه حاضر با هدف بررسی فعالیت آلانین آمینوترانسفراز (ALT) در جانبازان شیمیایی مواجه شده با گاز خردل و تعیین متغیرهای مرتبط با فعالیت ALT در این جمعیت انجام شد.
    مواد و روش ها
    مطالعه حاضر به صورت مشاهده ای مقطعی انجام شد. نمونه ها شامل 263 جانباز شیمیایی مواجه شده با گاز خردل بودند که از بین مراجعان به درمانگاه فوق تخصصی ریه بیمارستان بقیه اله در سال 1384 انتخاب شدند. ALT همه بیماران سنجیده شد. داده های دموگرافیک، جانبازی، یافته های وضعیت ریوی و نمایه توده بدن ثبت شد. ALT مساوی یا بیش از 40 واحد/ لیتر به عنوان افزایش فعالیت این آنزیم در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    از 263 جانباز مواجه شده با گاز خردل، در 43 نفر (%16.3) فعالیت ALT افزایش یافته بود. محدوده ALT 94-3 واحد/ لیتر و میانگین (± انحراف معیار) آن 26.43±15.22 واحد/ لیتر بود. میزان خام ALT و نمایه توده بدن ارتباط مستقیم معنی داری را با یکدیگر نشان دادند (r=153.0، p=0.013). میزان خام ALT با سن، درصد جانبازی و درصد شیمیایی همبستگی معنی دار آماری نشان نداد (p<0.05). میانگین آنزیم در افراد دارای نمایه توده بدن بیش از (28.81±15.05) 25 در مقایسه با افراد دارای نمایه توده بدن کمتر یا مساوی (93.21±14.58) 25 به میزان معنی داری بیشتر بود (P=0.001). میانگین میزان ALT در بیماران دارای نمایه توده بدن بیش از (28.81±15.05) 25 در مقایسه با افراد دارای نمایه توده بدن کمتر یا مساوی (21.93±14.58) 25 به طور معنی داری بیشتر بود (P=0.001). میانگین ALT در بیماران دارای FEV1/FVC کمتر یا مساوی 80 در مقایسه با بیماران دارای FEV1/FVC بیش از 80 به طور معنی دار بیشتر بود (P=0.05). فعالیت آنزیم با سایر متغیرهای مورد بررسی ارتباط معنی دار آماری نشان نداد.
    نتیجه گیری
    اگرچه پیش از هر گونه نتیجه گیری در زمینه اثر گاز خردل بر میزان فعالیت ALT نیاز به اجرای مطالعه دارای گروه شاهد وجود دارد، اما تا زمان انجام مطالعه های آتی، پیشنهاد می شود فعالیت این آنزیم و شاخص های دیگر کبدی در جانبازان به صورت متوالی سنجیده شود.
    کلیدواژگان: جانباز شیمیایی، گاز خردل، کبد، آنزیم کبدی، آلانین آمینوترانسفراز
  • محمدرضا محمودی، سید مسعود کیمیاگر، علیرضا ابدی صفحه 37
    مقدمه
    کم خونی عامل خطر مستقل پیامدهای قلبی عروقی در بیماران مبتلا به انفارکتوس قلبی است. از طرف دیگر، افزایش میزان هماتوکریت و هموگلوبین با افزایش خطر انفارکتوس قلبی همراه است. هدف از این مطالعه این است که آیا افزایش یا کاهش میزان هموگلوبین و هماتوکریت می تواند پیشگویی کننده مستقل وقوع سندرم کرونری حاد باشد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه مورد شاهد گذشته نگر در 594 بیمار مبتلا به انفارکتوس قلبی، 596 بیمار مبتلا به آنژین ناپایدار و 590 فرد شاهد که از سال 1373 تا سال 1385 در بیمارستان بستری شدند، انجام شد. بیماران بر اساس مقادیر هموگلوبین و هماتوکریت بررسی شدند.
    یافته ها
    شیوع انفارکتوس قلبی بر اساس شاخص هموگلوبین و هماتوکریت در بیماران کم خون به ترتیب %17.9 و %14 و در بیماران با هماتوکریت و هموگلوبین بالاتر از دامنه ی طبیعی %20.2 و %8.8 بود. میانگین غلظت هموگلوبین و هماتوکریت در بیماران مبتلا به انفارکتوس قلبی به ترتیب (مردان 14.79±1.94 و زنان 13.32±1.96) و (مردان 44.90±5.63 و زنان 40.90±5.67) و اختلاف میانگین هموگلوبین و هماتوکریت در بین مردان مبتلا به انفارکتوس قلبی، آنژین ناپایدار و شاهد معنی دار بود. رگرسیون لجستیک بین بیماران مبتلا به انفارکتوس قلبی و شاهد نشان داد که نسبت بخت انفارکتوس قلبی در بیماران با مقادیر کم هموگلوبین و حجم متوسط گلبولی در مقایسه با مقادیر بالا به ترتیب (0.112-0.412) 0.215 و (0.243-0.558) 0.368 و نسبت بخت انفارکتوس قلبی برای مردان در مقایسه با زنان (1.749-3.090) 2.325 بود.
    نتیجه گیری
    در بیماران مبتلا به انفارکتوس قلبی و آنژین صدری ناپایدار، براساس هموگلوبین، کم خونی عامل پیشگویی کننده مستقل وقوع سندرم کرونری حاد بود؛ در حالی که بر اساس شاخص هماتوکریت، هم کم خونی و هم میزان بالای هماتوکریت پیشگویی کننده های وقوع انفارکتوس قلبی بودند. کم خونی عامل پیشگویی کننده وقوع انفارکتوس قلبی با افزایش سن بود.
    کلیدواژگان: سندرم کرونری حاد، انفارکتوس قلبی، آنژین ناپایدار، آنمی، هموگلوبین، هماتوکریت
  • وحید ضیایی، رضا یوسفی، زهرا احمدی نژاد، هنگامه شیخ، ماکان رضایی، محمد جواد بهجتی صفحه 47
    مقدمه
    در ماه رمضان حدود 400 میلیون مسلمان به روزه داری می پردازند. با وجود مطالعه های متعدد انجام شده در مورد اثر فیزیولوژیک این فریضه همچنان ابعاد ناشناخت های از آن باقیمانده است. این مطالعه برای تعیین اثر روزه داری ماه رمضان بر تغییرهای اسمولاریته سرم و آزمون های کلیوی در افراد روزه دار جوان سالم اجرا شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کوهورت در سال 1380 در 80 دانشجوی سالم (41 مرد و 39 زن) انجام شد. وزن، نمایه توده بدن، گلوکز، اسمولاریته، سدیم و پتاسیم سرم در افراد داوطلب سالم قبل و در پایان ماه رمضان بعد از یک ناشتایی 12 ساعته اندازه گیری شد. علاوه بر این تعداد گلبول های سفید و قرمز، پلاکت ها و اندکس های گلبولی طی این دو نوبت ارزیابی شد.
    یافته ها
    میانگین سنی شرکت کنندگان 22.7 سال بود. در پایان ماه رمضان، وزن در هر دو گروه جنسی کاهش معنی داری نشان داد ولی نمایه توده بدن تن ها در بانوان کاهش معنی دار داشت. کاهش گلوکز و افزایش اسمولاریته و سدیم سرم در هر دو جنس در پایان ماه رمضان معنی دار بود ولی پتاسیم تن ها در مردان کاهش معنی دار داشت. میانگین گلبول های قرمز در هر دو جنس افزایش معنی دار نشان داد ولی میانگین گلبول های سفید تن ها در زنان و پلاکت ها تن ها در مردان افزایش معنی دار نشان داد. هموگلوبین و هماتوکریت در پایان ماه رمضان نیز تن ها در مردان کاهش معنی دار داشت. تغییرات اوره و کراتینین در این مطالعه معنی دار نبود.
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد روزه داری ماه رمضان به طور کامل می تواند سبب افزایش اسمولاریته سرم و کاهش برخی اندکس های گلبولی شود ولی این تغییرات در افراد سالم در محدوده طبیعی می باشد. مطالعه های مشابهی در افراد دارای اختلال های خونی و کلیوی توصیه می شود.
    کلیدواژگان: روزه داری، اسمولاریته، سدیم، پتاسیم، هموگلوبین، پلاکت
  • نصور احمدی، خسرو ابراهیم*، مهدی هدایتی صفحه 55
    مقدمه

    آلدوسترون عمده ترین مینرالوکورتیکوئید مترشح از قشر غده فوق کلیوی می باشد. عملکرد اصلی این هورمون، افزایش باز جذب کلریدسدیم و ترشح پتاسیم از توبول های کلیوی و مجاری دفعی غدد عرق است. این مطالعه به منظور مقایسه تاثیر یک جلسه فعالیت هوازی و سونا بر غلظت هورمون آلدوسترون سرم انجام شد.

    مواد و روش ها

    این پژوهش در 15 نفر از بازیکنان تیم فوتبال دانشگاه شهید بهشتی با حداقل 6 هفته فعالیت بدنی منظم به صورت سه جلسه در هفته انجام شد. از افراد مورد مطالعه، قبل و پس از یک جلسه فعالیت هوازی و یک جلسه حضور در سونا، خون گیری به عمل آمد. پس از استخراج نتایج، از میانگین و انحراف معیار برای توصیف آماری و از آزمون تی وابسته برای تجزیه و تحلیل استنباطی داده ها استفاده شد.

    یافته ها

    میانگین اکسیژن مصرفی بیشینه افراد 47 میلی لیتر در کیلوگرم در دقیقه بود، که در حد متوسط ارزیابی می شود. نتایج نشان داد که یک جلسه فعالیت هوازی موجب افزایش معنی دار غلظت هورمون آلدوسترون سرم شد (p<0.01). هم چنین یک جلسه حضور در سونا موجب افزایش معنی دار غلظت هورمون آلدوسترون سرم شد (p<0.05). با وجود این، بین تغییرات غلظت هورمون آلدوسترون سرم در فعالیت هوازی و سونا تفاوت معنی دار آماری مشاهده نشد (p>0.05).
    نتیجه گیری، در هنگام تمرین یا قرار گرفتن در معرض گرمای شدید مثل سونا، غلظت هورمون آلدوسترون در سرم افزایش می یابد.

    کلیدواژگان: فعالیت هوازی، سونا، آلدوسترون سرم
  • سکینه زال خانی، مهناز کسمتی، فریده زنگنه، عبدالرحمن راسخ صفحه 61
    مقدمه
    هسته لوکوس سرولئوس در تنظیم برخی از رفتارهای فیزیولوژیک مانند درد، اضطراب، خواب و بیداری، یادگیری و حافظه نقش دارد. برخی مطالعه ها نشان داده اند که این هسته دارای نورون های آدرنرژیک و گیرنده های آلفا-2 است که از هسته پاراونتریکولار هیپوتالاموس، نورون های اکسی توسینرژیک نیز دریافت می کند. نقش این نوروپپتید و مکانیسم عمل آن کاملا روشن نشده نیست. از آنجایی که نشان داده شده تجویز مزمن اکسی توسین اضطراب را کاهش می دهد. در این مطالعه اثر تزریق حاد اکسی توسین در هسته ی لوکوس سرولئوس (LC) و تداخل آن با گیرنده های آلفا-2 آدرنرژیک موجود در این هسته، بر رفتار اضطرابی ناشی از آزمون تعارض وگل مورد بررسی قرار گرفته است.
    مواد و روش ها
    موش صحرایی نر بالغ با میانگین وزنی 285±15 در 6 گروه، شاهد تزریق، دریافت کننده اکسی توسین، یوهمبین، دریافت کننده یوهمبین + اکسی توسین، دریافت کننده سالین+ اکسی توسین و دریافت کننده یوهمبین + اکسی توسین تقسیم شدند. همه داروها در هسته لوکوس سرولئوس به کمک سرنگ هامیلتون تزریق شد. تعداد شوک دریافتی هنگام نوشیدن آب به عنوان شاخص اضطراب طی پانزده دقیقه در دستگاه تعارض وگل اندازه گیری شد.
    یافته ها
    اکسی توسین تعداد دریافت شوک را کاهش داد (اثر اضطراب زایی). بلوک گیرنده های آلفا-2 توسط یوهمبین تعداد دریافت شوک را کاهش داد (اثر اضطراب زایی). اثر اضطراب زایی اکسی توسین در حضور یوهمبین افزایش یافت.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد گیرنده های آلفا-2 آدرنرژیک موجود در هسته لوکوس سرولئوس نقش تعدیلی بر پدیده اضطراب و خاصیت اضطراب زایی اکسی توسین دارد و با بلوک گیرنده مذکور این اثر حذف می شود.
    کلیدواژگان: اکسی توسین، یوهمبین، لوکوس سرولئوس، اضطراب، آزمون تعارض وگل
|
  • O. Ramezankhani P. Mirmiran F. Azizi Page 1
    Introduction
    Heart disease is the primary cause of mortality in most countries. Different approaches have been designed for the prevention of heart disease risk factors, of which nutritional interventions is a main one.
    Materials And Methods
    In the Tehran Lipid and Glucose Study, a sub-sample of 1474 subjects, were selected as cases for dietary assessment and implementation of nutritional interventions. After a 3. 8 year follow up, data were collected in both the intervention and case groups. Three hundred and sixteen subjects, aged 20 and over, that were not pregnant and did not use any hypoglycemic agents, lipid-lowering and anti-hypertensive prescription medications were enrolled for the study they were divided into controls (183 subjects) and cases (133 subjects). Mean energy intakes and macronutrients, were measured and compared within the two groups, using the paired t- test and ANCOVA was used between the two groups after controlling for age, sex, and baseline variables. Chi square and Mantel-Haenszel tests were performed to assess the prevalence of risk factors and metabolic syndrome between and within groups. McNemar test was used to assess the change of risk factors before and after intervention.
    Results
    Mean energy, carbohydrate and fat intake decreased and cholesterol intake increased significantly in both groups. The prevalence of low HDL and central obesity increased in controls whereas hypercholesterolemia and high LDL cholesterol decreased significantly in the cases. The prevalence of high LDL decreased in cases as compared to the controls, with and without controlling for age, sex, and BMI. Pre- and post intervention evaluations showed improvement in hypercholesterolemia (p<0. 01) and high LDL (p<0. 01) in cases vs controls, whereas lesser improvement were seen in low HDL (p<0. 01) and central obesity (p<0. 01) in controls vs cases.
    Conclusion
    The present study shows the effectiveness of nutritional interventions in curtailing and improving some risk factors of heart disease.
    Keywords: Nutritional intervention, Cardiovascular diseases, Metabolic Syndrome, Tehran
  • A. Saeedpour P. Mirmiran, M. Padyab, F. Azizi Page 11
    Introduction
    To examine the association between changes in body weight and body fat distribution and development of metabolic syndrome.
    Materials And Methods
    Changes in body weight and body fat distribution and the appearance of metabolic syndrome over a 3 year duration were assessed in 2176 women of the Tehran Lipid and Glucose Study. Metabolic syndrome was defined according to ATPIII criteria. Body fat distribution was determined by waist to hip ratio, waist circumference and hip girth. Stable waist and hip were defined successively as±2cm and -2cm to 0cm, respectively.
    Results
    The mean age of subjects was 36.4±12.7 years and the incidence of metabolic syndrome was 19 percent during this period. After controlling for age, family history, smoking status and physical activity, weight gain was monotonically related to the risk of development of metabolic syndrome (for each Kg of weight gained, risk increased by 1.15%). Changes in waist to hip ratio of over 0.07 cm, were significantly associated with risk (P<0.05), independent of the risk associated with weight change. Compared with women who had a stable waist, ≥ 3cm increase in waist circumference had 3.33 times (95%CI: 2.14-5.22) the risk of metabolic syndrome and ≥ 5cm increase in hip girth had 1.58 times (95%CI: 0.99-2.54) the risk of metabolic syndrome.
    Conclusion
    Findings show that changes in weight and body fat distribution are associated with the risk of metabolic syndrome.
    Keywords: Metabolic syndrome, Body fat distribution, Weight change, Body fat distribution
  • P. Mirmiran N. Noori, G. Amirshekari F. Azizi Page 19
    Introduction
    While many studies have reported cross-sectional associations between metabolic syndrome components, few have prospectively examined the development of the metabolic syndrome and comprehensive set of risk factors in a cohort. The objective was to evaluate the role of nutritional and anthropometrical factors in the incidence of metabolic syndrome in adults.
    Materials And Methods
    In this population-based cohort study a representative sample of 410 subjects (male and female), aged 18-74 years who were free of the metabolic syndrome at baseline, were categorized based on quartile cut-points of metabolic syndrome components and food consumption. Baseline blood pressure, waist circumference, serum glucose and lipids, physical activity and dietary intake were measured and tested for predictors of the metabolic syndrome.
    Results
    Metabolic syndrome developed in 71 subjects during the subsequent 3.5 years. The best predictors of incident metabolic syndrome were hypertension [odds ratio (OR) by quartile:1, 1.2, 1.6, 4.2, p for trend<0.05], waist circumference(1, 1.1, 2, 5.3, p for trend<0.05), triacylglycerol(1, 1, 2, 3, p for trend<0.05) and HDL cholesterol(1, 0.4, 0.4, 0.3 p for trend<0.05). In multivariate analysis increased waist circumference was the optimum predictor [OR 8(4-12.2)]. A prominent dose–response relationship across the carbohydrate and fat intake categories and the odds of metabolic syndrome was observed.
    Conclusion
    This report confirms the role of blood pressure, waist circumference and lipid measurements in risk stratification of metabolic syndrome in adulthood. Interventions that address obesity and reduce waist circumference and an appropriate diet may reduce the incidence of the metabolic syndrome in adults.
    Keywords: Metabolic syndrome, Waist circumference, Blood pressure, Nutrition, Carbohydrate intake, Fat intake, Impaired Glucose tolerance, Logistic regression
  • M. Ghanei Sm Alavian M. Nassiri Sh Assari Page 29
    Introduction
    Until now, few studies have focused on late effect of sulfur mustard on the liver at present there is no data published on liver enzymes in sulfur mustard exposed veterans. The current study was conducted with the aim of determining alanine aminotransferase (ALT) levels in veterans exposed to sulfur mustard.
    Materials And Methods
    In this cross-sectional study, 263 sulfur mustard exposed veterans were selected from among individuals referring to the respiratory clinic in Bagiyatallah hospital in 2005. ALT was determined in all subjects. Demographic data, exposure related variables, respiratory status and Body Mass Index (BMI) were collected. ALT over 40 unit/liter was considered as abnormal.
    Results
    From a total of 263 sulfur mustard exposed veterans, 43 (16.3%) patients had an elevated ALT level. Range of ALT was 3-94 with a mean (SD) of 26.43 ± 15.22 unit/liter. ALT was correlated with the BMI (r=0.153, p=0.013). ALT was not significantly correlated with age, grading of chemical and overall disability. Mean ALT levels in patients with BMI > 25 (28.81 ± 15.05) were significantly higher than those with BMI less than 25 (21.93 ± 14.58) (p=0.001). Mean ALT level was higher in those with FEV1/FVC, in comparison to others (p<0.05). ALT was not significantly correlated with other study variables (p>0.05).
    Conclusion
    Although any conclusion of the impact of mustard gas on ALT needs a controlled study, we mean while suggest serial measurement of the activity of this enzyme and other measures of liver status.
    Keywords: Chemical warfare exposed veteran, Mustard Gas, Liver, Liver enzyme, alanine aminotransferase
  • Mr Mahmoodi M. Kimiagar Ar Abadi Page 37
    Introduction
    Anemia is an independent risk factor for adverse cardiovascular outcomes in patients with myocardial infarction (MI). On the other hand, elevated Hct and Hgb level are associated with increased risk of MI. We sought to investigate whether increase or decrease of the hemoglobin level (Hgb) and the hematocrit (Hct) was an independent predictor for occurrence of acute coronary syndrome (ACS).
    Materials And Methods
    This retrospective case-control study included 594 MI patients, 596 unstable angina (UA) patients, and 590 controls who were hospitalized between 1994 and 2005. Patients were analyzed according to the baseline Hgb and Hct value.
    Results
    Prevalence of MI, based on Hgb and Hct in anemic patients was 17.9% and 14.0% and in patients with high level of normal range was 8.8% and 20.2%, respectively. Mean of Hgb and Hct concentration in patients with MI were (men: 14.79 ± 1.94 women: 13.32 ± 1.96) and (men: 44.90 ± 5.63 women: 40.90 ± 5.67), respectively. Mean differences of Hgb and Hct between MI patients, UA patients, and controls were significant only in men. A logistic regression between MI patients and controls showed that the odds ratio (OR) and 95%CI of MI for patients with low vs high Hgb and MCV were 0.215 (0.112-0.412) and 0.368 (0.243-0.558), respectively. The OR of MI for male vs female was 2.325 (1.749-3.090).
    Conclusions
    In MI and UA patients, anemia was an independent predictor of occurrence of ACS based on Hgb while, based on Hct, both anemia and high Hct were predictors of occurrence of MI. Anemia was a predictor of occurrence of MI with age.
    Keywords: Acute Coronary Syndrome, Myocardial Infarction, Unstable Angina, Anemia, Hemoglobin, Hematocrit
  • V. Ziaee R. Yousefi Z. Ahmadinejad H. Shaikh M. Rezaei Mj Behjati Page 47
    Introduction
    During the month of Ramadan, 400 million adult Muslims all over the world fast during daylight hours. The effect of Ramadan fasting has been studied in various investigations conducted on normal healthy individuals world wide, but the changes of serum osmolarity and hematological parameters during Ramadan fasting are not known well.
    Materials And Methods
    This cohort study was performed during Ramadan on 80 medical students (41 male and 39 female). We evaluated weight, Body Mass Index (BMI), serum osmolarity, sodium and potassium, haemoglobin(Hgb), hematocrit (Hct), platelets, red and white blood cell count (RBC and WBC) and Hgb Index before and after Ramadan.
    Results
    The mean age of subjects was 22.7 years. Weight decreased significantly in both genders, and BMI decreased in female subjects after ramadan. While serum osmalarity and sodium increased and glucose decreased in both genders after ramadan, potassium decreased in males. RBC count increased in both genders, but WBC count and platelet count increased significantly in females. Hgb, Htc decreased after Ramadan Fasting in male subjects. We found no significant changes in levels of urea and creatinin in serum.
    Conclusion
    This study indicated that Ramadan fasting leads to increased serum osmolarity, RBC count and some Hgb indices in both genders, but these changes remain within normal range. However, more investigations are suggested of patients with hematological and nephrological disorders.
    Keywords: Ramadan Fasting, Osmolarity, Sodium, Potassium, Hemoglobin, Platelet
  • N. Ahmadi K. Ebrahim M. Hedayati Page 55
    Introduction

    Aldostrone is the most physiologically important mineralocorticoid released from the adrenal cortex. The basic function of this hormone is increasing sodium and chloride re-absorption and potassium secretion in the distal tubules of the kidneys and the secretional ducts of sweat glands. The aim of this study was to compare the effects of one session aerobic activity and sauna on serum aldostrone hormone concentration.

    Materials And Methods

    Subjects were 15 football players of Shaheed Beheshti University, who had had at least 3 weekly sessions of physical activity regularly for 6 weeks. Blood samples were taken before and after aerobic activity and sauna. The data were analyzed using mean and standard deviation for statistical description, and dependent t-test for inferential analysis of data.

    Results

    The subject’s vo2max mean was 47±4.41ml/Kg/min which is considered average. The results showed that a single session of physical activity significantly increased serum aldostrone concentration (p<0.05). A single session in the sauna also was significantly increased serum aldostrone concentration (p<0.05). However, there was no meaningful difference between variations of serum aldostrone concentration following aerobic activity and sauna (p>0.05).

    Conclusion

    aldostrone concentration increased, with training and repeated heat exposure.

    Keywords: Aerobic Activity, Sauna, Aldostrone